? Feel like (doing) something
? To want (to do) something, to be in the mood for (doing) something.
? دل (کسی) خواستن، دوست داشتن، حال و حوصله چیزی را داشتن، مایل به انجامِ … بودن
✳️ He was so rude I felt like slapping his stupid face.
✳️ اونقدر وقیح بود که دلم میخواست بزنم تو اون صورت نکبتش.
✳️ I feel like taking a long walk. Would you like to go with me?
✳️ دلم میخواد به یه پیادهروی طولانی برم. دوست داری با من بیایی؟
✳️ I don’t feel like studying tonight. Let’s go to a basketball game.
✳️ امشب اصلا حال و حوصله درس خوندن رو ندارم. بیا بریم بازی بسکتبال ببینیم/بازی کنیم.