? 504 Words – Lesson 7
✅ resent /rɪˈzent/ (v.) رِزنت
? resents /-s/ resenting /-ɪŋ/ resented /-ɪd/ resentful /-fl/ resentfully /-fəli/ resentment /-mənt/
? Feel injured and angered at (something).
? Syn: dislike, feel bitter about
? Ant: love, like, be happy
? رنجیدن، آزرده شدن، ناراحت شدن از، عصبانی شدن از، خشمگین شدن از، متنفر شدن از، بیزار بودن
? Examples:
✳️ Bertha resented the way her boyfriend treated her.
✳️ “برتا” از روش برخوردِ معشوغهاش رنجیده شد.
✳️ The earthquake victim resent the poor emergency care.
✳️ قربانیان زلزله از مراقبتهای ضعیف اورژانس آزرده شدند.
✳️ Columbus resent the fact that his crew wanted to turn back.
✳️ “کلمب” از این حقیقت که سرنشینان کشتی اش میخواستند برگردند، عصبانی شد.
✳️ Dave knew that if mistreated her, she would resent it.
✳️ “دیو” میدانست که اگر با او بد رفتاری کند، از دستش عصبانی میشود.
✳️ I resent what you said about my sister.
✳️ از آنچه که دربارهی خواهرم گفتی دلخور شدم.
✳️ Homa resents having to live with her mother-in-law.
✳️ هما خوش ندارد که با مادر شوهرش زندگی کند.